- در بین موصوف و صفت می توانیم حرف ی بیاوریم .
مانند :گل زیبا که می توان گفت: گلی زیبا.
در بین مضاف و مضاف الیه نمی توانیم ی بیاوریم .
مانند : کفش ستاره؛در اینجا نمی توان گفت کفشی ستاره .
- در بین مضاف و مضاف الیه می توان « این » و « آن » اضافه کرد
مانند : ساحل دریا:ساحل این دریا یا صاحب آن مغازه
در بین صفت و موصوف نمی توانیم صفت اشاره « این » و « آن » اضافه کنیم .
مانند :گل زیبا که نمی توانیم بگوئیم: گل این زیبا یا گل آن زیبا
- اگر کسره صفت و موصوف را برداریم و فعل است را به آن اضافه کنیم جمله ای معنی دار ساخته می شود.
مانند : مادر مهربان+ است که می شود مادر ,مهربان است.
اما مضاف و مضاف الیه چنین نیست .
مانند کیف سارا + است که می شود کیف, سارا است و جمله ما در این شکل درست نیست.
- همچنین اگر به صفت ، تر اضافه کنیم کلمه ی جدید معنی دار خواهد بود
مانند : کوه بلند که اگر به آن تر اضافه کنیم میشود کوه بلند تر که معنی می دهد. درحالی که اگر تر به مضاف الیه بپیوندد ، معنی نخواهد داشت مانند درکلاس تر که معنی نمی دهد
هفتخوان در شاهنامهٔ فردوسی هفت مرحلهٔ دشواری بودند که رستم و اسفندیار طی کردند.
کیکاووس در دژی در مازندران اسیر است. رستم به نجاتش میرود و در راه از هفت بلا جان سالم به در میبرد.
محتویات
- ۱ خوان یکم: نبرد رخش با شیر بیشه
- ۲ خوان دوم: گذر از بیابان خشک و بی آب و علف
- ۳ خوان سوم: کشته شدن اژدها به دست رستم
- ۴ خوان چهارم: زن جادو
- ۵ خوان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان
- ۶ خوان ششم: جنگ با ارژنگ دیو
- ۷ خوان هفتم: جنگ با دیو سفید
- ۸ منابع
- ۹ جستارهای وابسته
- بقيه را در ادامه ي مطالب بخوانيد
مبالغه واغراق آن است که در صفت کردن وستایش ونکوهش کسی یاچیزی افراط وزیاده روی کنند،چندانکه از حدّعادت معمول بگذرد وبرای شنونده شگفت انگیز باشد.
هرگاه اغراق ومبالغه را به درجه ای رسانده باشند که در عقل وعادت،ممکن وباورکردنی نباشد،آن را« غلو »می گویند.
اغراق در لغت به معنی سخت کشیدن کمان است.اغراق ومبالغه درجاتی دارد که بعضی به عقل وعادت نزدیکتر وبعضی دورتر است.مثال:
شود کوه آهن چودریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
ز سمّ ستوران درآن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت
که من از گشاد کمان روز کین بدوزم همی آسمان بر زمین
(فردوسی)
گر برگ گل سرخ کنی پیرهنش را از نازکی آزار رساند بدنش را
(طرب اصفهانی)
سعدی به طور نقد ادبی وتعریض گونه ای گفته است:
چه حاجت که نه کرسی آسمان نهی زیر پای قزل ارسلان
مگر پای عزّت برافلاک نه بگو روی اخلاص بر خاک نه
حافظ گوید :
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح وبیان ندارد
نمونه ی دیگر ازسعدی:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران
دوچشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دوخواب آلوده بربودندعقل از دست یاران
در فرهنگ اصطلاحات ادبی این صنعت این گونه تعریف شده است :
مبالغه اقسامی دارد؛ بعضی مقبول است وبعضی مردود، مبالغه مقبول از محسنات بدیعی است.مبالغه منحصر است در سه قسم تبلیغ،اغراق ،غلو
مبالغه ی مردود آن است که در بعضی اوصاف مدح وهجا وغیر آن چندان غلو کنند که ترک ادب شرعی کند
وچنانکه خاقان سروده است:
یوسف نجّار کیست نوح درود گر که بود تازهنر دم زنندبر دراسکان او
نوح نه بس علم داشت گرپدر من بدی قنطره بستی به علم برسرطوفان او
بعضی ها بین مبالغه واغراق وغلو فرق می گذارند ومبالغه راادعای وصف چیزی می دانند که این ادّعا عقلاً وعادتاً ممکن باشد:
به دندان رخنه در پولاد کردن به ناخن راه در خارا بریدن
بسی برجامی آسان تر نماید زیارمنّت دونان کشیدن
آرایه ( اغراق-مبالغه- غلو ): آن است که در توصیف ،مدح یا ذم یک شخص یا یک صحنه زیاده روی
کنیم. زیاده روی در میان حالت وصفتی است به گونه ای که بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر از آن چه که
هست نشان داده شود وپذیرفتن آن از نظر عقل وعادت، محال یا بسیار بعید باشد
1-زسم ستوران درآن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت
مقصود شاعر این است که از شدت سم کوفتن اسبان وکثرت سوارکاران یک طبقه از هفت طبقه
زمین،به صورت گرد به آسمان رفت ودرنتیجه زمین شش طبقه شد و آسمان هشت طبقه شد.
2- شودکوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
3- آه سعدی اثر کند درسنگ نکند در تو سنگدل تاثیر
4- به مرگ سیاوش سیه پوشد آب کند زار نفرین بر افراسیاب
5- هر وقت باران می بارد با خود می گویم ، لابد دل آسمان برایت تنگ شده است. تو ای زیباترین تابلوی
آفرینش! شانه هایت تکیه گاه همیشگی من است. چشمانت چراغ شب هایم. بهترین موسیقی زندگیم
تپش قلب توست.
شما هم یک مبالغه شعر یا نثر بنویسید.
مبالغه واغراق آن است که در صفت کردن وستایش ونکوهش کسی یاچیزی افراط وزیاده روی کنند،چندانکه از حدّعادت معمول بگذرد وبرای شنونده شگفت انگیز باشد. |
جمله
مجموعه ای ازکلمات است که پیامی راازگوینده به شنونده یا ازنویسنده به خواننده می رساند.
مثال : علی به مدرسه می رود.
هرجمله از دو بخش اصلی تشکیل شده است .1- نهاد 2- گزاره
نهاد: قسمتی ازجمله است که درباره ی آن خبری می دهیم.
راه تشخیص نهاد: به این منظور " چه کسی؟ یا چه چیزی؟"را به فعل جمله اضافه می کنیم پاسخ نهاد جمله است .
مثال: مریم به باغ رفت . چه کسی رفت ؟ مریم
چه چیزی رفت ؟
نهاد گاهی یک کلمه وگاهی بیشترازیک کلمه است .
مثال : بچه های مدرسه ی دخترانه خندیدند .
نکته : بعد از مشخص شدن نهاد بقیه جمله گزاره است.
گزاره : خبری است که درباره ی نهاد داده می شود. مثال : مریم به کتابخانه رفت.
نکته : فعل همیشه درقسمت گزاره است.
نکته :اگرگزاره فقط یک کلمه باشد آن کلمه حتما فعل است . گزاره گاهی بیش از یک کلمه است .
مثال : زهرا کتابش را به دوستش داد.
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
بقيه در ادامه ي مطالب
بهاء الدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی از دانشمندان بنام عهد شاه عباس صفوی است. وی در سال ۹۵۳ هجری قمری در بعلبک متولد شد. در ۱۳ سالگی همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد. وی تألیفاتی به فارسی و عربی دارد که مجموعهٔ آنها به ۸۸ کتاب و رساله بالغ میشود. از آثار او میتوان به کشکول، دیوان غزلیات، جامع عباسی (در فقه)، خلاصةالحساب، تشریح الافلاک و دو مثنوی معروف " نان و حلوا" و "شیر و شکر" اشاره کرد. وی در سال ۱۰۳۰ هجری قمری در اصفهان دار فانی را وداع گفت. جنازهٔ او را به مشهد انتقال دادند و در مسجد گوهرشاد دفن کردند.
آثار او در این مجموعه:
نظامی گنجوی را بهتر بشناسیم!
نظامی گنجهای (گنجوی)، جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی (زادهٔ ۵۳۵ در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷-۶۱۲) شاعر و داستانسرای ایرانی ، ایرانیتبار و پارسیگوی حوزه تمدن ایرانی در قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که بهعنوان پیشوای داستانسرایی در ادب فارسی شناخته شدهاست.
گاهی اوقات می توانیم بعضی از اجزای جمله را حذف کنیم به طوری که در معنای جمله تغییری به وجود نیاید.
در زیر مثال هایی جهت حذف در اجزای جمله آمده است.
حذف فعل:
که بود آمد؟ علی (علی بود) . او نه چیزی زیاد دارد و نه چیزی کم.
حذف نهاد:
برو (تو برو) - کتاب ها را باز کنید. (شما دانش آموزان کتاب ها را باز کنید.)
حذف مسند:
احسان غایب است نه علی. (احسان غایب است نه علی غایب است.)
حذف مفعول:
از احمد کتابی گرفتم و خواندم. (از احمد کتابی گرفتم و کتاب را خواندم.)
حذف متمم:
به مسابقه رفتم، ولی دیر رسیدم.( به مسابقه رفتم ولی دیر به مسابقه رسیدم.)
حذف قید:
دیروز به باغ رفتم و دو ساعت در آنجا گردش کردم. (دیروز به باغ رفتم. دیروز دو ساعت در آنجا گردش کردم.)
حذف حرف اضافه:
عصر می رویم گردش. (در عصر به گردش می رویم.)
حذف حرف ربط:
بیا بریم کتابخانه. (بیا تا به کتابخانه برویم.)
حذف همه اجزای جمله:
حمزه امروز به دبیرستان نیامده است؟ نه. (نه. حمزه امروز به دبیرستان نیامده است.)
در جمله های پاسخی:
معمولاً کلمه ای که مورد پرسش است ذکر و بقیه حذف می گردد: که کتاب مرا از اینجا برداشت؟ من (من کتاب ترا از اینجا برداشتم.)
تعریف کلمات هم خانواده: به کلماتی میگویند که از یک ریشه گرفته شده
باشند و حرف های اصلی آن کلمه در کلمه های هم خانواده اش پشت سر
هم بیاید. مانند:(تحمٌل ـ حمل ـ حامل )یا(عجله ـ عجول ـ تعجیل)و...
ضرب المثل:به سخنان معروفی میگویند که میتوان از آن ها پندواندرز گرفت.این سخنان نسل به نسل ویا سینه به سینه به ما منتقل شده است. مانند:عاقبت جوینده یابنده است.
هرکه بامش بیش٬ برفش بیشتر.
تعریف کنایه:یعنی پوشیده سخن گفتن درباره موضوعی.وقتی با زبان کنایه حرف میزنیم٬منظور خود را به طور غیرمستقیم بیان می کنیم.که البته این باعث میشود خواننده تلاش کند تا معنای اصلی سخن مارا دریابد.مانند:فلانی ریش سفید محله است.(یعنی با تجربه است.)
جان بخشی به اشیا(تشخیص): شاعران و نویسندگان برای خیال انگیز کردن نوشته های خود از جان بخشی به اشیا استفاده می کنند.یعنی حالت هاو رفتار خاص انسان را به چیزهایی بی جان نسبت می دهند. البته این نوشته ها یا شعرها از زبان اشیا بیجان سخن می گویند.
تعریف تشبیه:آن است که کسی یا چیزی را از لحاظ داشتن صفتی به کسی یا چیزی دیگری که آن صفت را به حد کمال دارد ویا به داشتن آن معروف است مانند کنیم. مثل:
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابرهارا
که در اینجا برق را به شمشیری تشبیه کرده اند که ابر هارا پاره میکند.
- در بین موصوف و صفت می توانیم حرف ی بیاوریم
مانند :گل زیبا که می توان گفت: گلی زیبا.
در بین مضاف و مضاف الیه نمی توانیم ی بیاوریم .
مانند : کفش ستاره؛در اینجا نمی توان گفت کفشی ستاره .
- در بین مضاف و مضاف الیه می توان « این » و « آن » اضافه کرد
مانند : ساحل دریا:ساحل این دریا یا صاحب آن مغازه
در بین صفت و موصوف نمی توانیم صفت اشاره « این » و « آن » اضافه کنیم .
مانند :گل زیبا که نمی توانیم بگوئیم: گل این زیبا یا گل آن زیبا
- اگر کسره صفت و موصوف را برداریم و فعل است را به آن اضافه کنیم جمله ای معنی دار ساخته می شود.
مانند : مادر مهربان+ است که می شود مادر ,مهربان است.
اما مضاف و مضاف الیه چنین نیست .
مانند کیف سارا + است که می شود کیف, سارا است و جمله ما در این شکل درست نیست.
- همچنین اگر به صفت ، تر اضافه کنیم کلمه ی جدید معنی دار خواهد بود
مانند : کوه بلند که اگر به آن تر اضافه کنیم میشود کوه بلند تر که معنی می دهد. درحالی که اگر تر به مضاف الیه بپیوندد ، معنی نخواهد داشت ماننددرکلاس تر که معنی نمی دهد
نفر انسان و شتر
شاخه آهن آلات و گل
اصله درخت
قرص نان
تخته واحد شمارش قالي – پتو – فرش
توپ واحد شمارش پارچه
تير واحد شمارش فشنگ
ثوب واحد شمارش لباس دوخته
جام واحد شمارش شيشه و آينه
جفت واحد شمارش كفش جوراب ، دستكش
جلد واحد شمارش كتاب
جين واحد شمارش مداد قرقره ، دكمه و
حب واحد شمارش قرص ، قند ، آب نبات
حلقه واحد شمارش فيلم ، لاستيك ، چاه
دانه واحد شمارش مداد گردو و
دست واحد شمارش مبل ، ظروف ( قاشق،چنگال،لیوان و ... )
دستگاه واحد شمارش راديو ، تلويزيون ، دوربين،ماشین آلات و اتومبیل
دسته واحد شمارش گل و گياه
دوجين واحد شمارش بسته هاي ۱۲ تايي
دهنه واحد شمارش مغازه
رأس واحد شمارش حيوانات اهلي
رشته واحد شمارش قنات ، گردن بند
سر واحد شمارش گاو ، گوسفند ، گله
سكه واحد شمارش انواع پول فلزي
شعله واحد شمارش لامپ ، شمع
شيشه واحد شمارش ظروف مايعات
طاقه واحد شمارش پارچه
عراده واحد شمارش توپ ، تانك
فال واحد شمارش چند عدد گردو
فروند واحد شمارش وسيلهي نقليهي هوايي ، دريائي
فقره واحد شمارش چك ، سفته ، اسناد
قبضه واحد شمارش چاقو ، تفنگ ، مسلسل
عدلپنبه
حلقه فیلم عکاسی و لاستیک
برگ کاغذ بدون جلد
بنددسته ی کاغذ
تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می آید .
1- فعل های حاضر در جمله را می شماریم.
2- فعل های غایب (حذف شده ) را می شماریم.
3-شبه جمله تمام جمله ها به عنوان جمله حساب می شوند
تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + شبه جمله
مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله + فعل + فعل + فعل + فعل +(فعل حذف شده)
گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند
مثال :من آن نی ام که تورراها کنم .(من آن کسی نیستم که تورارهاکنم )
شبه جمله ها بر دو نوع هستند:
1- منادا منادا را از حروف ندا تشخیص می دهیم . حروف ندا عبارتند از : ای ، یا ، ایا ، « ا » در پایان واژه ، Ø ( بدون هیچ علامتی ) یعنی از لحن نوشته یا کاما متوجه می شویم .
2- صوت عبارتند از :
برای آرزو و دعا : کاشکی ، کاش ، ای کاش ، آمین ، الهی
برای تشویق به به ، آفرین ، احسنت ،بارک الله، مرحبا،خوشا
برای تاسف و درد آه ، درد ، دریغا ، دریغ ، ای داد ،فریاد ، وای
برای تعجب به ، وه ، عجب ، چه عجب ، عجبا ، شگفتا
برای تنبیه امان ، الامان ، مبادا ، زنهار ، هان
برای احترام چشم ، به چشم ، بله قربان
برای قبول و تصدیق بله ، آری ، ای ، ای والله
برای دستور خاموش ، ساکت ، یالله ، بسم الله
.: Weblog Themes By Pichak :.